این مقاله چند روز پس از درگذشت میلتون گلیزر در مجلهی محبوب New Yorker منتشر شده است:
بزرگترین شهرت هنری آن است که تعداد کمی اسم شما را بدانند، اما همه، آثارتان را میشناسند چون به یک امر اجتنابناپذیر در هر فرهنگ روزمرهای تبدیل شده است. مانند آتش یا چرخ.
این حقیقت که یک شخص از هیچ، خلق میکند به فراموشی یا بیتوجهی سپرده میشود، چون آثار وی به بخشی از واژهنامه تصویری مشترک ما تبدیل شده است.
تعداد هنرمندانی که در طول زندگیشان چنین فرآیندی را تجربه کردهاند زیاد نیست اما میلتون گلیزر طراح گرافیک، تصویرساز و هنرمند کهنهکار که هفته گذشته در سن 91 سالگی درگذشت، چنین فرآیندی را در زندگیاش تجربه کرده است.
در طی چند دهه گذشته، هر کس که از خیابان کانال واقع در منهتن جنوبی گذر کند، نمیتواند از پیادهروهای مملو از غرفههای اجناس بگذرد و طراحی منحصر به فرد I ♥ NY او را نبیند: از تیشرتهای تقلبی گرفته تا لباسهای یکسره، هودی، پلاکهای وسایلنقلیه و هر چیزی که با سه حرف نامتقارن و یک قلب قرمز روشن تزیین شده باشد، به خصوص پس از فاجعه 11 سپتامبر که از آن به عنوان یک پیام امیدبخش استقبال شد، این لوگو نه تنها برای گردشگران جذابیت بیشتری پیدا کرد بلکه به یک نماد فراگیری برای شهر نیویورک تبدیل شد درست به خوشنامی و شهرت Empire State.
گلیزر درفت اولیه این لوگو در سال 1976 زمانی که در صندلی عقب یک تاکسی نشسته بود بر روی تکه پارهای از پاکتنامه با رنگ قرمز طراحی کرد، این طرح اولیه اکنون در اختیار موزه هنرهای مدرن است. او این لوگو را برای کمپین بازاریابی ایالت نیویورک در سال 1977 طراحی کرد، چون آن زمان نیویورک شهری دوست داشتنی به نظر نمیرسید و موجب شده بود این شهر شرایط دشواری تجربه کند. در طراحی نهایی، فونت به صورت نوشتار آمریکایی، دوستانه و صمیمی در آمد و ماهیت کارتونی (به منحنی خمیده قسمت پایین حرف N توجه کنید) به آن افزوده گردید که امضای گلیزر است. گویی که پیشبینی کرده بود این لوگو محبوبیت کسب خواهد کرد.
قالب اولیه این طرح ما را یاد اثر عشق رابرت ایندیانا در سال 1966 میاندازد؛ گلیزر خود اعتراف کرده است که به طور «ناخودآگاه» تحت تأثیر وی قرار گرفته. اما چرا باید بر سر اصالت یا مالکیت این لوگو بحث کنیم؟ هر دو آثار خلق شده ترکیبی از المانهای فرهنگی هستند یعنی هدایایی از سوی هنرمندان به دیگر تمدن بشریت.
گلیزر شهر نیویورک میشناخت. در سال 1929 در Bronx نیویورک از خانوادهای مهاجر مجارستانی-یهودی متولد شد. پس از گذراندن دبیرستان موسیقی و هنر منهتن به دانشگاه Cooper Union جایی که هم بر مهارتهای فنی و هم بر جهشهای خلاقانه کمتر متداول تأکید میشد، رفت؛ این یک ترکیب گلیزری واقعی بود. پس از کالج، به ایتالیا رفت و همراه Giorgio Morandi نقاش زاهد اشیای بیجان به تحصیل پرداخت.
گلیزر شهرت خود را از استودیو Push Pin کسب کرد، وی کار خود را در این آژانسِ طراحی در سال 1954 به همراه دیگر همکلاسیهای خود در دانشگاه Cooper Union یعنی Reynold Ruffins، Seymour Chwast و Edward Sorel آغاز کرد.
Push Pin انتشار ماهنامهای به نام Push Pin Graphic صرفاً برای تبلیغ خدمات آژانس آغاز کرد، اما به سرعت در نوع خودش تأثیرگذار شد.
شمارههای اولیه این ماهنامه مملو از تایپوگرافیهای اکسپریمنتال و تصویرسازی سورئال بود و بیشتر بر کارهای طراحانی مانند Paul Klee تمرکز داشت تا طرحهای تروتمیز مدرنیسم معاصر.
کارهای گلیزر ترکیبی از دانش عمیق از تاریخچه هنر به همراه یک جاذبه Pop Sensibility است: هر چیزی میتواند یک بازی عادلانه باشد یا کمتر یا بیشتر.
گلیزر پوستر معروف خود از باب دیلن در سال 1966 را با استناد به کارهای سایهای Marcel Duchamp (سایههای مشابهای از پروفایل خود از طریق برش کاغذ خلق کرده بود) و ترکیب رنگها و الگوهای نقاشی اسلامی از موهای موجدار دیلن طراحی کرد.
با این حال هدف اصلی گلیزر خلق یک کار هنری خالص نبود، طراحی گرافیک یعنی برقراری ارتباط.
گلیزر در کتاب خود با عنوان In search of the Miraculous که در سال 2012 چاپ شد نوشت که پیششرط حرفهای برای موفقیت این است که کارتان قابل درک و نیز انگیزاننده برای مخاطبان هدف باشد.
گلیزر در تمام مدت کار خود، یک مسیر ارتباطی با بینندگان به نمایش گذاشت تا هر کس هر جا که باشد آن را ببیند و درک کند.
در سال 1968، گلیزر به همراه سردبیر Clay Felker مجله NewYorker را همبنیانگذاری کرد. یافتن یک وسیله بهتر از مجله برای ارتباطات کار دشواری است و چیدمانهای پویای گلیزر و تصویرسازیهای متحرکگونه او درست مانند نوشتههایی که تصاویر را همراهی میکنند، معنا خلق میکردند (غالباً گلیزر خود در تهیه متون تصاویر نقش داشت).
طراحی او بر روی جلد مجله به موضوعاتی مانند مواد مخدر، شایعات، مسائل جنسی، فصل تابستان و انواع غذاها میپرداخت و این موضوعات را غالباً به صورت کارتونی اما غیراحساسی نقاشی میکرد، درست مانند نقاشیهای Old Master در قرن بیستم.
علاقه وی در اغراق کردن و نیز طرحهای نامتداول، نقاشیهای Philip Guston را یادآوری میکند، هنرمند دیگری که به مسائل بیارزش دنیا با دید حساسیت کلاسیک (classical sensibility) نگاه میکرد.
ماهنامه Vanity Fair گلیزر را به عنوان یک « معمار بصری» معرفص کرده است و به نظر میرسد انتخاب مناسبتری نسبت به سایر برچسبهای باریکبینانه نسبت به او است، زیرا گلیزر یک جهان کامل خلق کرده است.
در سال 1974 نام خود را بر روی شرکتش قرار داد و به همراه همکارانش آثاری مانند الگوهای فرش، طرحهای جلد کتاب منجمله کتاب Tom Wolfe با عنوان Electric Kool-aid Acid Test، کارهای سه بعدی مانند مجسمهای در تئاتر دانشکده هنرهای تجسمی و یا در چلسی قطعهای منتسب به Vladimir Tatlin با عنوان « یادبودی برای سومین بینالملل » ، محیطهای خردهفروشی، تعداد زیادی لوگو مانند لوگو Brooklyn Brewery و طرحهای جدید برای دهها مجله طراحی و خلق کردند.
با این حال به نظر میرسد این پوسترهای گلیزر است که به بهترین نحو ممکن برجستهترین زیباشناسیهای او را در خود حفظ کردهاند. آثار پیچیده او از تصویرسازیهایش در قالب چارچوبهای انتزاعی قرار میگیرند که با حداکثر کارایی کار میکنند درست مانند قرار دادن یک موتور جدید بر روی یک اتومبیل اسپرت کلاسیک.
محتوا از شکل و طرح متفاوت است. میتوانید به هر تصویر چند ثانیه نگاه کنید و متوجه پیام آن شوید یا برای درک و ستایش کیفیت خطها و لایههای معانی بافت دقایقی به آنها خیره شوید. او پیوسته از این مهارت برای مقابله با مسائل مهم و دشوار نیم قرن گذشته استفاده میکرد.
گلیزر در مصاحبهای که در مورد کتابش یعنی The Design of Disset در سال 2005 انجام داد بیان کرد: طراحی باید مبتنی بر اخلاقیات باشد «اگر ارتباط برقرار کردن ایدهها ملاک است آن وقت مجبورید که مسئولیت آن موضوع را بپذیرید».
در پوستر ایدز که برای سازمان جهانی بهداشت در سال 1987 طراحی کرد یک جمجمه آبی رنگ که در میان دو قلب قرمز قرار داشت را تصویرسازی کرد و در زیر آن شعار « تلاش جهانی آن را متوقف میسازد » قرار گرفت.
در سال 2014، کمپینی در مورد تغییرات اقلیمی راهاندازی کرد که تلاش میکرد واژهنامه ما درباره این موضوع را تغییر دهد:
«گرم شدن نیست، مردن است». لوگوی این کمپین یک دایره بود که داخل آن از قسمت بالا رنگ مشکی آغاز میشد و به سبز در انتهای دایره ختم میشد. این رنگ تهوعآور است درست همان طور که باید باشد.
اخیراً طرحهای گرافیکی و پاستلی استارتآپهای سیلیکان ولی از Casper گرفته تا Away، Uber و Hinge بررسی کردیم و با مقایسه آنها با آثار پررنگ و لعاب گلیزر متوجه شدیم که طرحهای گرافیکی از سال 2010 به بعد چقدر ضعیف شدهاند.
انسانهای معمولی کارهای سختی که توسط اپلیکیشنهای شرکتها راحتسازی شدهاند را میبینند، اما زیباشناسی یک تداوم و یکپارچگی را ترویج میکند که ما را از نگرانیهای این دنیا مانند کنترلهای نظارتی، اخلاقیات و یا سیاست جدا میکند. تصویرسازیها ما را ترغیب میکنند تا مصرفکننده باشیم تا متفکر چه برسد که بخواهیم عمیقتر در مورد موضوعی فکر کنیم.
گرافیستها همان طور که گلیزر گفت کوچکترین مسئولیتی در مورد آنچه که در موردش ارتباط برقرار میکنند، نمیپذیرند. طراحی گرافیک به تنهایی نمیتواند مشکلات را حل کند اما کمک میکند تا از انطباقهای دشوار دوری کنیم.
در زمینه تجارت، کارهای گلیزر همواره سبب ترویج محصولات و خدمات میشد، امروزه ایالات متحده با اعطای امتیاز I ♥ NY سالانه 30 میلیون دلار درآمدزایی میکند و گلیزر هیچ حقی از طراحی که خود انجام داده است، دریافت نمیکند. پیامی که این لوگو انتقال میدهد بسیار فراتر از ترجمه لغت به لغت آن است.
هر وقت که این اثر بیپایان او را در خیابان کانال میبینم، حس میکنم که این لوگو از تعلق و اطمینان بخشی سخن میگوید.
اولین بار به عنوان یک گردشگر این لوگو دیدم، با گذشت سالها، این حس در من تقویت شد که به عنوان یک نیویورکی عاشق این شهر هستم. هر کس میتواند عاشق این شهر شود اگر به آن توجه کند، این چیزی است که این لوگو سعی در گفتنش دارد، همه ما میتوانیم در آن واحد عاشقش شویم.
نوشتهی کایلی چایکا، مجلهی New Yorker
ترجمه مجتبی قاسمی