در عرصه طراحی و تبلیغات، همواره مرز میان الهامگیری از آثار موجود و کپیبرداری غیرمجاز موضوعی چالشبرانگیز بوده است. یکی از اصول بنیادین در حقوق مالکیت فکری که این مرز را روشن میکند، نظریه «تمایز ایده و بیان» است. این نظریه تأکید دارد که «ایدهها» قابل کپیبرداری هستند، اما «بیان» خاص آنها تحت حمایت حقوقی قرار دارد. در این مقاله، با بررسی پرونده Nichols v. Universal Pictures و نظریه قاضی لیرند هند، به تحلیل این تمایز در زمینه طراحی و تبلیغات میپردازیم.
معرفی قاضی لیرند هند و پرونده Nichols v. Universal Pictures
ویلیام فریدمن لیرند هند (William Friedman Learned Hand) یکی از برجستهترین قضات تاریخ حقوق ایالات متحده بود که در نیمه اول قرن بیستم در دادگاههای فدرال خدمت میکرد. او به دلیل استدلالهای دقیق و نثر روشن خود در زمینههای مختلف حقوقی، بهویژه در حوزه مالکیت فکری، شناخته میشود.
در پرونده Nichols v. Universal Pictures (۱۹۳۰)، نویسنده نمایشنامهای به نام Abie’s Irish Rose که داستانی کمدی درباره ازدواج یک مرد یهودی و یک دختر ایرلندی کاتولیک بود، از شرکت Universal Pictures به دلیل ساخت فیلمی با نام The Cohens and the Kellys شکایت کرد. فیلم مذکور داستان مشابهی داشت و نویسنده ادعا میکرد که فیلمسازان از ایده و ساختار نمایشنامه او کپیبرداری کردهاند.
دادگاه تجدیدنظر حوزه دوم ایالات متحده در سال ۱۹۳۰ با رأی قاضی هند، اعلام کرد که کپیرایت تنها از «بیان» یک اثر حمایت میکند و نه از «ایده» آن. در این پرونده، دادگاه تشخیص داد که شباهتهای موجود میان نمایشنامه و فیلم، در سطح ایده و ژانر مشترک بودند و نه در سطح بیان خاص اثر. بنابراین، شکایت نویسنده رد شد.
چالشها و استثناها
نظریه «تمایز ایده و بیان» در طراحی و تبلیغات
نظریه تمایز ایده و بیان، بهویژه در زمینه طراحی و تبلیغات، اهمیت زیادی دارد. این نظریه به طراحان و هنرمندان این امکان را میدهد که از خلاقیتهای خود محافظت کنند و در عین حال از الهامگیری از آثار دیگران بدون نقض حقوق کپیرایت بهرهمند شوند.
در صنعت تبلیغات، این تمایز بهویژه در طراحی کمپینهای تبلیغاتی، انتخاب لحن برند و ایجاد هویت بصری منحصر به فرد اهمیت دارد. برای مثال، استفاده از ایدههای عمومی مانند داستانهای عاشقانه یا رقابتهای تجاری در تبلیغات، بدون آنکه به بیان خاص اثر دیگری متکی باشد، مجاز است. اما کپیبرداری از طراحی گرافیکی، لوگو یا شعارهای خاص که بیان منحصر به فرد یک برند است، نقض حقوق مالکیت فکری محسوب میشود.
دکترین «ادغام»
با وجود اهمیت این نظریه، در برخی موارد مرز میان ایده و بیان مبهم است. برای مثال، در دکترین «ادغام» گفته میشود زمانی که تنها یک شیوه برای بیان یک ایده وجود داشته باشد، آن شیوه قابل حمایت نیست. به عبارت دیگر، اگر ایده و نحوه بیان آن بهگونهای با یکدیگر ترکیب شده باشند که جداسازی آنها غیرممکن باشد، حمایت از نحوه بیان، حمایت از خود ایده را به همراه خواهد داشت. در این صورت، ایده از شمول حمایت کپیرایت خارج میشود.
فرض کنید یک طراح گرافیک، لوگویی طراحی کرده است که تنها یک شیوه خاص برای نمایش نام برند دارد. در این صورت، اگر کسی از همان شیوه برای نمایش نام برند دیگری استفاده کند، ممکن است این اقدام نقض حقوق مالکیت فکری محسوب نشود، زیرا تنها یک شیوه برای بیان آن ایده وجود داشته است.
دکترین «صحنههای مشابه» (Scènes à faire)
این دکترین به عناصری اشاره دارد که بهطور معمول در یک ژانر خاص حضور دارند و جزء جداییناپذیر آن ژانر محسوب میشوند. این عناصر بهطور طبیعی از یک پیرنگ و ایده مبنایی نشأت گرفتهاند و حمایت کپیرایت موجب انحصار ناروای خالق بر آنها میگردد. بنابراین، این عناصر از شمول حمایت کپیرایت خارج میشوند.
در طراحی کمپینهای تبلیغاتی برای محصولات مرتبط با تعطیلات، استفاده از تصاویری مانند برف، درخت کریسمس و هدیههای بستهبندیشده، بهعنوان صحنههای مشابه در نظر گرفته میشوند. این عناصر جزء جداییناپذیر ژانر تبلیغات تعطیلات هستند و نمیتوان آنها را بهعنوان نقض حقوق مالکیت فکری محسوب کرد.
نتیجهگیری
در عرصه طراحی و تبلیغات، مرز میان الهامگیری از آثار موجود و کپیبرداری غیرمجاز همواره موضوعی چالشبرانگیز بوده است. نظریه «تمایز ایده و بیان» با تأکید بر اینکه «ایدهها» قابل کپیبرداری هستند، اما «بیان» خاص آنها تحت حمایت حقوقی قرار دارد، این مرز را روشن میکند. با بررسی پرونده Nichols v. Universal Pictures و نظریه قاضی لیرند هند، میتوان به تحلیل این تمایز در زمینه طراحی و تبلیغات پرداخت.
در این زمینه، دو دکترین «ادغام» و «صحنههای مشابه» از اهمیت ویژهای برخوردارند. دکترین «ادغام» بیان میکند که زمانی که تنها یک شیوه برای بیان یک ایده وجود داشته باشد، آن شیوه قابل حمایت نیست. در حالیکه دکترین «صحنههای مشابه» به عناصری اشاره دارد که بهطور معمول در یک ژانر خاص حضور دارند و جزء جداییناپذیر آن ژانر محسوب میشوند. این عناصر از شمول حمایت کپیرایت خارج میشوند.
با توجه به این دکترینها، طراحان و متخصصان تبلیغات باید دقت کنند که ایدهها و عناصر عمومی را از بیانهای خاص و خلاقانه تمییز دهند تا از نقض حقوق مالکیت فکری جلوگیری کنند. این تمایز بهویژه در طراحی کمپینهای تبلیغاتی، انتخاب لحن برند و ایجاد هویت بصری منحصر به فرد اهمیت دارد.
در نهایت، رعایت اصول حقوق مالکیت فکری نه تنها از حقوق خلاقانه طراحان حمایت میکند، بلکه به ارتقای کیفیت آثار تبلیغاتی و ایجاد فضای رقابتی سالم در بازار نیز کمک مینماید.