- ۱۷ تیر, ۱۴۰۴
درباره رامیار مشایی
رامیار روی صندلی خود نشسته، به صندلی تکیه داده دستها را مشت کرده و چانهاش را به دستانش تکیه داده و خیره به صفحه لپتاپ است.
بر روی صفحه لپتاپ جملهای نوشته شده ” دیدن یا ندیدن، مساله این نیست، وسوسه این است.”
مردی میانسال و موقر از پشت او را صدا میکند:
مرد میانسال:
چه کردی؟، امروز سناریوش آماده میشه؟،
(به سمت لپ تاپ رامیار میرود)
اسلوگانشه این؟
رامیار صفحه لپتاپ را میبندد، و در حالی که مرد از کار او متعجب شده؛
رامیار:
یادته روز مصاحبم بهت چی گفتم؟
مرد میانسال:
چی؟
رامیار:
گفتم مساله دیدنه، نه خوندن، یا شنیدن یا گفتن…
مرد میانسال: (با کمی ابروهای در هم رفته برای یادآوری)
آره آره، خیلیم اون موقع نفهمیدم چی میگی.
رامیار:
اگه الان بگم چی؟ منتظر دیدنش میشی یا میخوای بخونیش؟
مرد میانسال: (با لبخند و چهره گشوده پشت رامیار میزند)
آها … آها … باشه باشه، دیدن بهتره، گرفتم، باشه باشه کارتو بکن