یکی از خوبیهای سال و تقویم و تاریخ این است که میگذرند و تازه میشوند. سال عجیب و پر اتفاق نود و هفت هم، با تمام فرودهای فراوان و فرازهای گاهی گداریاش آخر شد سر آخر. از پیاش، سال پُر ابهام و پیچیده و دست و پا گم کردهای آمده است که نود و هشت است و سال خوک. بگذارید برای رودهدرازیهای همیشگیام در مقدمه، خُرده سواد نماد شناسیام را برایتان ورق بزنم ببینیم چه میشود.
خوک را میگویند که نماد فراوانی و ثروت و رفاه است!
نخندید، ماجرا جدیست رفقا! من هم به حافظهام شک کردم و رفتم دو مرجع مختلف را از نو خواندم تا مطمئن شوم حافظهام با من شوخیاش نگرفته باشد! البته علاوه بر اینها که نوشتم، گویا خوک نماد افراط و گیجی و کُندفهمی (همان بیق که تهرانیها میگویند) هم هست؛ ولی شما اجالتن به روی خودتان نیاورید.
از طرف دیگر، عدد این سال خورشیدی را داریم که نود و هشت است. من نمیدانستم ولی گویا نود و هشت، نماد و نشانهی فرشتهی نگهبانیست که آدمزاده را هشدار میدهد به معنویات و خودکاوی؛ به رها کردن و گذشتن از گذشته و پیجوییِ شور و اهداف تازه؛ که نقل است اگر با تکیه کردن بر توانمندیها و نیتِ شریف و باور قلبی باشد، توفیق و کامیابی رَد خور ندارد و حتمیست. خودمانیم این فرشتهها هم گاهی چه حرفهایی میزنند!
برای اینکه خیالم راحت باشد مشقهایم را خوب نوشتهام، بگذارید بنویسم اگر به جای نود و هشت، سراغ نماد شناسی نُه و هشت برویم چه میشود. عدد نُه به تنهایی نمادِ پایان و آخر شدن است و عدد هشت نمادِ کارما؛ همان که هرچه کردار و پندارت باشد، وقتی، جایی، به خودت باز خواهد گشت. برای آنها هم که اصرار دارند حتمن برای همهچیز معادل فارسی داشته باشند، بگویم که واژهی کارما را آقای فرهنگستان(!)گویا به زیستکار معادل کردهاند که خب راستش من هیچ دوستش ندارم.
پس چه شد؟ خوک، فراوانی و ثروت و رفاه؛ نود و هشت خودکاوی و گذشتن و پیجوییِ شور و اهداف تازه؛ و نُه و هشت . . . پایان و کارما.
همهی این نمادها که برایتان نوشتم، بخشی خرافه و قسمتی قصه و برخی هم چرندیاتی است که ممکن است برای بعضی خوشایند و امیدبخش باشند و برای بعضی هم بیمعنا و خُزعبل. شاید نمادها بگویند نود و هشت سال خوش و خُرم و پُر روزی و رونقیست ولی حیف که همهی اینها که تا اینجا خواندهاید از حقایق و راستینهی کشور، جامعه و زندگیهای امروز ما دور هستند و بعید. خوب است که نمادها و نشانهها هشیارمان کنند برای آنچه ممکن است و میتوانیم باشیم و داشته باشیم. حتا خوب است گوشهی فکرمان دلخوشکنکهایی داشته باشیم برای روزهای مبادا که با این اوضاع آمدنشان پُر محتمل است و ما آنجا به امید نیاز داریم برای ادامه دادن، شاید بیش از هر چیز دیگر.
اینها همه خوب است و به ذات هیچ عیب عجیبی هم ندارد.
کار وقتی خراب میشود و آدمزاده وقتی بیبخت میشود که به خیال این نمادها و نشانها، بماند و از آنچه باید انجام دهد دست بکشد. یا بدتر از آن، وقتی از تنشهای این سال سخت و بحران این روزهای پریشان، بی امید شود و خود را رها کند به رخوتی که بیایید نامش را تقدیر و سرنوشت بگذاریم. سالهاست پیرمرد میگوید چیزی به اسم تقدیر و سرنوشت وجود ندارد. میگوید: “گروهی جایی از دنیا نشستهاند و تصمیم میگیرند تا کِی، کجا و توسط چه کسانی، چه رخ دهد و چه حاصلش باشد. آنها برای اقتصاد، جنگ، صلح، بالا و پایین و خیر و شر همهچیز و همهکس برنامه میریزند و تصمیم میگیرند.” پیرمرد که زمانی بنیصدر همکلاسش بوده و بعد از یک ماه غیبت، به او گفته بود من قرار است رئیس جمهور ایران شوم (!) به سهم و انتخاب و اختیار آدمزاده در جامعه و زندگی باوری ندارد، همینقدر خشک و رُک و بی امید. شما را که نمیدانم؛ من اما راستش را بخواهید، هر قدر هم نماد و نشانهای دیگری دیده باشم که حرفهای پیرمرد را تصدیق کنند، دوست ندارم در جهانی زندگی کنم که در آن برای امروز و فردا و لحظههای کلیدی زندگیام، از پیش، تعریفی وجود دارد و من بر آن قدرت و اختیاری ندارم. دوست ندارم این که کسی جایی تصمیم گرفته برای من و جامعهام، واقعیت زندگی ما باشد. برای همین هر روز در تکاپو هستم برای آموختن، خلق کردن فرصتها و امکانهای تازه برای رشد و راه رفتن به سویی که انتخاب میکنم و برای رسیدن به جایی که میخواهم باشم. یادمان باشد بهترین راه پیشبینی آینده، خلق کردن آن است.
سال نوست رفقا، سالی که نمادهایش را برایتان نوشتم. پیشتر در یادداشتی که ممکن است خوانده باشید، از “نو کردن سال نو” مفصل نوشتهام، که راستش فکر میکنم هنوز هم کار میکند. ولی امسال بیش از همیشه، بحران و پریشانی و تعلیق از در و دیوار فضای تجارت و اقتصاد کشورمان بالا میرود و ما اگر فقط در آغوش موج باشیم و بیحرکت . . . خواهیم مرد. پس برای امسال بنا دارم سه یادداشت متفاوتتر بنویسم، پیشنهادهایی متفاوت، امیدبخش، متنوع و شاید گاهی انتزاعی؛ یکی برای کار و کسبها و برندها، یکی برای آژانسها و مشاوران ارتباطات بازاریابی و البته یکی هم برای اهالی و بدنهی این صنعت. خبر خوب اینکه برای این کار تا امروز بیش از 300 صفحه موردکاوی و مقاله خواندهام و خبر بد اینکه هیچ کدام نسخهی آمادهای قابل استفادهای برای ایران نداشتند. کوبا، روسیه، سومالی، عراق، ژاپن و چین، کشورهای حوزهی مطالعات من بودند که تجربههای سخت و طاقت فرسایی را از باب تحریم و بحرانهای اقتصادی پشت سر گذاشتهاند، اما هیچکدام تا این حد و با این حجم از دشواری مواجه نبودهاند. بنابراین هیچ نسخهی پیشنوشتهای برای این کار وجود ندارد. از چیزهایی خواهم نوشت که کمک کنند این سال نود و هشت از گذشته رها شوید و خودتان، سال خوکتان را بسازید.
گمانم که خواندنشان بیلطف و فایده هم نباشد. اگر از زمستان و سپاه مردگان(!) جان سالم به در بردم و تنبلی هم امانم داد، برایتان همینجا خواهم نوشت. تا بهزودی و با آرزوی سالی که خوک باشد.
خوب باشید و در آگاهی.