علیرضا کوشش فرد نمونه‌ای کامل از یک متولد دهه شصت بود. مانند تمام همسالانش زودتر از موعد پیر شد و ذهنش همچنان درخشان بود که بدنش برای همیشه خفت. نسلی که در آن دهه‌ی طولانی نه چندان خوشایند، حجمی از تجربه‌ی زیستی را متحمل شد که برای یک کودک می‌توانست خیلی سنگین باشد.

در نوجوانی، مانند تمام علاقمندان به هنر، تجربه‌های آغازین هنری‌اش هدایت شد به هنرهای سنتی. خوشنویسی و نواختن ساز. در دومی آنقدر پیشرفت که بتواند یک سه‌تارنواز حرفه‌ای باشد و خوب می‌نواخت و چون در تربیتِ او دقت و محاسبه لحاظ شده بود، ساز را هم تمیز می‌زد.

علیرضا کوشش فرد

کوشش فرد از آن گروه جوان‌ها بود که خیلی زود و خیلی با‌اطلاع تکنولوژی را شناخت. و کار با نرم افزار را خیلی زود و خوب آموخت. آن کودکی ملتهب، این تجربه‌های هنری، و آشتیِ زودهنگامش با تکنولوژی از او یک طراح گرافیک جوان اما خوشکار ساخت. برای مدتی نه چندان کوتاه در دفتر ساعد مشکی کار می‌کرد و نامش از آنجا شنیده شد و کارهاش از آن محل به جاهای دیگر رفت. طراحی‌هایش برای مجله‌ی شوکران نخستین رویارویی با طراحی گرافیک مطبوعات بود و در آن سالها هنوز ارتباطِ پیوسته‌ای با تبلیغات نداشت. سالِ 1380 در آغازِ انتشار دو هفته‌نامه‌ی تندیس به تحریریه آمد و به عنوان طراح گرافیک به مجله‌ی تازه تاسیس سر و شکل داد. آنجا برای بار نخست با خوی آرام و زبان صریحش آشنا شدم و رفاقتمان جان گرفت. کوشش فرد در تمامِ سال‌های بعدی به مرور از آنچه به هنرهای سنتی‌تر مربوط بود، و از تمام آنچه رنگ و بویی از گذشته داشت فاصله گرفت و عمل گرافیکِ موسوم به فرهنگی را ترک گفت. مقداری هم از افراط در آفاتِ اساتیدِ هنرهای سنتی، خصوصا موسیقیِ سنتی دلزده بود و ناخنش را چید و ساز را کمابیش ترک گفت.

او به تبلیغات رفت و نخست به عنوان طراح، و بعد به عنوان مدیر میانی و مدیر هنری و مدیر پروژه در شرکت های مختلف دست به کار شد. سال 1388 گرافیک متحرک را بیشتر شناخت و از آنجایی که روحِ نا‌آرامِ مدام در تجربه‌اش، خشکی‌های دفتر‌نشینی را نمی پذیرفت به ساخت تیزرهای تبلیغاتی روی آورد.

علیرضا کوشش فرد

به کار گیری دانش بصری قبلی، و آنچه در گرافیک اندوخته بود او را در ساخت تیزر یاری دادند و از آنجایی که در رنگ‌شناسی، استفاده از امکانات ساخت و پرداخت، و نرم‌افزار‌ها به روز بود و کنجکاو، برای یک دهه توانست به یکی از از تیزرسازان شاخص صنعت تبلیغات ایران تبدیل شود.

کوشش فرد شوخ و بذله گو بود. اما وقتِ کار واقعا مدیرِ توانایی به حساب می‌آمد و روزهای قبل از کار و خودِ زمان ساخت تا نهایی کردن و تحویل کاملا آدم دیگری می‌شد. روحیه‌ی راهنما‌کننده ای داشت و کسی را برای یکباز خطا حذف نمی‌کرد. برای هر پرسشی پاسخی داشت و اگر نداشت راحت می‌گفت نمی‌دانم.

از ادواتِ روزمره (‌مثل پیپ و ساعت و عینکِ فلان طرح و اتومبیل بهمان مدل) خوشش می‌آمد. سینمای ایده‌آلش هالیوود بود و ریتم کند را خوش نداشت. در تیزرهای او این شاخصه‌ها را می‌توان به وضوح دید. در این سال‌های اخیر مدام از این آژانس به آن آژانس می‌رفت و همیشه دستش به کار بود.

معیارهای اخلاقی مرسوم را در قبول سفارش زیر سوال می‌برد و نظام اخلاقی خودش را داشت. مثلا از تحریم و نه گفتن به شرکت‌ها، نهادها و سازمان‌های نامحبوب چندان استقبال نمی‌کرد و اخلاق را در سنگ تمام گذاشتن در ساختِ سفارش می‌دانست. با وجود این اختلاف نظر (‌که بین ما هیچ وقت حل نشد)، دستکم رفاقتش با من یکی و معرفت بی‌پایانش راجع به رفقا اخلاق و روح بزرگ او را پیراسته می‌کرد و هرگز غرقِ آن رفتار مسابقه‌آمیزِ خشونت‌باری که بعضی از بچه‌های تبلیغات را به خود مبتلا می‌کند، نشد. همچنان آرام و صبور بود و خط خودش را می‌رفت. دل بزرگش برای تجربه‌های تازه می‌تپید و برای خیلی از ما رفقای قدیمی، مرجع تازه‌ترین آلبوم‌های موسیقی و آخرین ورژنِ نرم‌افزارها بود.

با این صفات می‌توان مطمئن بود که در این وانفسای شباهت در شباهت، علیرضای کوشش فرد یگانه بود و شبیه هیچکس نبود. حیف شد و زود بود اما رفت که رفت. 


صالح تسبیحی

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *