سال عجیبی بود سال ۹۸، برای همهی ما؛ سالی پر از اتفاق، پر از غافلگیری، سخت، پُرفرازونشیب و شاید مهمتر از تمامی اینها، 98 سالی بود پر از فرصت یادگیری. خیلی از روزهایش را باید تاب میآوردیم و به دیگران در تاب آوردن یاری میرساندیم. بسیاری از ما چه در کاروکسب خودمان، چه در کاروکسبهایی که با آنها همکاری داشتیم، با چالشهایی غریب مواجه شدیم که پیش از این نظیرشان را ندیده بودیم. باید راهحلی برای اینها پیدا میکردیم. باید از کوله پشتیمان چیزی بیرون میآوردیم، ابزاری، نقشهای، چراغی، چیزی، که راهگشا و راه حل باشد. بعضی چیزها به کارمان نیامدند، بعضیشان برایمان چوب جادو شدند! گاهی هم به چیزهایی محتاج میشدیم و میگفتیم «ای دل غافل! کاش ابتدای سفر آن را هم برداشته بودم!».
از همقطارانمان در صنعت تبلیغات خواستیم به ایرانادز بگویند سال ۹۹ را سبک سفر میکنند یا نیاز به کولهای بزرگتر دارند؟ چه چیزهایی به کولهپشتی زندگی حرفهای خود اضافه میکنند و چه چیزهایی را بیرون میگذارند؟
گزیدهی این نوشتهها را با هشتگ کوله_پشتی99 دنبال کنید.
راستش را بخواهید ۹۸ چیزی برایم باقی نگذاشته که به ۹۹ ببرم؛ تناقض ماجرا اینجاست که همهی آنچه که از ۹۷ به ۹۸ آورده بودم هم جملگی اسباب زحمت و بار اضافی بوده.
از من خواستهاید که کمی از کولهپشتی خود در سفر از ۹۸ به ۹۹ بگویم… این سؤال را از کسی می پرسند که مقصد و هدفی دارد، نه کسی که اندکی بیشتر زنده ماندن برایش فتح الفتوح است. اگر از من میپرسیدید که شبکه آفتابی که رهبر این بازار هم هست اسفند ۱۳۹۹ در چه شرایطی است، منطقیترین جوابم این بود: تا سال آینده جان به در برده، و هنوز زنده است. و اگر میپرسیدید شبکه آفتاب سال آینده به کجا رسیده؟ پاسختان این بود: هنوز رهبر این بازار است و همراه با کل بشریت یک گام به انقراض نزدیکتر شده است.
بسیار میشنوم که میگویند ۹۹ بر خلاف انتظار، سال فرصتهاست ولی من فرصتهای سال آینده را تهدیدهایی در استتار میبینم. این فرصتها مثل گیاهان حشرهخواری هستند با قیافههای شهدآگین و فریبنده که چسبیدن به آنها فرو رفتن در کام مرگ است.
شوربختانهترین قسمت ماجرا این است که سرنوشت کسب و کار من در این اکوسیستمِ سراسر تهدید، به دیگر اجزاء معیوب اکوسیستم گره خورده و شرایط برای کل اکوسیستم چنان شکننده است که یک ویروس در ریزترین ابعاد نانو، میشود بزرگترین تهدید برای قدرتمندترین غولهای اقتصاد لیبرال دموکراسی.
اوضاع از همهی سالهای گذشته از همهی جنونهایی که دولتمردان ما در سیاست خارجی داشتهاند و از همهی تحریمها و دیوانگیهای ترامپ هولناکتر است. وضعیت چنان آخرالزمانی است که من ترجیح میدهم در این صحرای محشر، کوله پشتی از دوش بیاندازم، کفن از تن برکنم و برهنه و عریان در پیشگاه باریتعالی حاضر شوم. در این اوضاع خراب، فاتحهی همهی آن چیزهایی که تحت عنوان علم شناخته بودم برایم خوانده شده. همهی اصول حرفهای این کسب و کار برایم رنگ باخته و همه ارزشهای آکادمیک برایم منهدم شده است. دنیای مصرفزدهای که من با تولید تبلیغات در ساختنش سهیم بودهام با کوچکترین ذرات طبیعت یعنی ویروسهایی که حتی حیات ندارند به چالش کشیده شده. انگار که کل کائنات بر علیه تمدن این جامعه مصرفی اعلان جنگ کرده است.
در چنین بلبشویی من باید از کولهپشتیام چه چیزهایی برای ادامهی راه بردارم؟ برای کدام راه؟ همین طریقت تباهی که قرنهاست پیموده ایم؟ چیزهایی از این کوله پشتی بردارم که چه بشود؟ که سال بعد بهتر تبلیغ کنم تا کسانی چیزهایی را بیشتر بخرند؟ که چیزهایی بیشتر تولید بشود؟ که اشتغال نمیرد؟ که اقتصاد رونق پیدا کند؟ تا درنهایت اقلیم سیاره آلودهتر شود و رفاه بشریت گام دیگری باشد به سوی انقراض؟
به گمانم ما (همهی ما) بیشتر از برداشتن چیزهایی از کولهپشتیهای سالهای گذشتهمان، به دورانداختن کولهپشتیهایی که تا پیش از پاندمی کورونا با خود داشته ایم نیاز داریم. ما به تجدیدنظر در مبنای همهی اعتقادها و همهی علوم و همهی اقتصاد نیاز داریم. حالا دیگر مثل روز روشن است که راهی که با این تمدن تا ۲۰۲۰ آمده ایم به ناکجا آباد ختم میشود. بهتر است همین جایی که هستیم بایستیم، کولهپشتیهایمان را زمین بگذاریم و از خودمان بابت همهی آنچه که بشریت در تمام این مسیر چند صد هزار ساله کرده خجالت بکشیم.
مازیار حبیبینیا
رییس هیئت مدیرهی گروه شرکتهای ارتباطی شبکه آفتاب