علی مارتین فیلسوف، بنیانگذار استودیوی خلاق Design Dept در لسآنجلس است؛ استودیویی تخصصی در حوزه استراتژی برند، طراحی و بستهبندی. این استودیو با الهام از زیباییشناسی ژاپنی و سوئیسی، سبکی مینیمال و متمرکز بر دقت و هدفمندی را دنبال میکند؛ رویکردی که در میان هیاهوی برندهای معاصر، صراحت و تمایز خاصی دارد.
ریشههای فرهنگی علی در تهران و لیما (پایتخت پرو)، نگاهی منحصربهفرد به اهمیت زمینههای فرهنگی در طراحی به او داده است. او از هفتسالگی در کالیفرنیا زندگی میکند و در دانشگاه ایالتی سندیگو در رشته طراحی گرافیک تحصیل کرده. تجربه حرفهایاش شامل همکاری با آژانسهایی نظیر Phenomenon و Cahan & Associates است. سایت Creativebloq در گفتوگویی از مجموعه «یک روز از زندگی»، با او درباره الهامهای خلاقانه و ارزش زمان در شکلگیری هویت حرفهای گفتوگو کرده است.
روز کاری تو چطور میگذرد؟
از زمانی که استودیوی خودم، Design Dept را راهاندازی کردهام، مسئولیتهای گوناگونی را هر روز بر عهده دارم. ترکیبی از خلاقیت، مدیریت و پیگیری که هر روز رنگ تازهای دارد. معمولاً برنامهام اینگونه است:
۷:۰۰ – بررسی ایمیلها (در نقش مدیر پروژه)
۷:۳۰ – یک فنجان کاپوچینوی دارچینی، دونات محبوبم، و مرور تازههای دنیای دیزاین
۸:۰۰ – انتخاب و اضافه کردن قطعات موسیقی به پلیلیست استودیو در اسپاتیفای (نقش دیجی)
۹:۰۰ – پیگیری فرصتهای کاری جدید و توسعه ارتباطات (نقش توسعهدهنده کسبوکار)
۱۰:۰۰ – کار روی پروژههای مشتریان: از ایدهپردازی و طراحی تا هدایت جلسات (در نقش طراح و مدیر خلاقیت)
۱۴:۰۰ – استراحت برای ناهار، ترجیحاً در فضای باز و زیر آفتاب لسآنجلس
۱۷:۰۰ – مرور کارهای انجامشده با طراح اصلی تیم (دوباره در نقش مدیر خلاقیت)
۱۹:۰۰ – آرام گرفتن در کنار سریال مستند *Chef’s Table* (نقش عاشق غذا)
۰۰:۰۰ – گشتوگذار در شبکههای اجتماعی برای دنبالکردن جریانهای فرهنگی روز
۰۱:۰۰ – خواب
هر روز متفاوت است، اما ترکیب تمرکز خلاق، استراتژی، کنجکاوی فرهنگی و البته کافئین، به حرکت استودیو جهت میدهد. دیزاین برای من تنها کار نیست؛ نوعی تأمل روزانه است که از دل تجربیات، فرهنگها و جزئیات زندگی شکل میگیرد.
بزرگشدن تو در تهران و لیما چه تأثیری بر نگاهت به برندینگ گذاشته؟
رشد در سه فضای متفاوت یعنی تهران، بارانکو و لسآنجلس به من دیدگاهی چندلایه داده که امروز پایه و اساس رویکردم به برندینگ است.
تهران، با صنایعدستی غنیاش، از خوشنویسی و کاشیکاریهای هندسی گرفته تا فرشهای دستباف، به من اهمیت ظرافت، جزئیات و معنا را آموخت. همه چیز ریشه در سنت داشت و حامل نماد و هویت بود.
در بارانکو، با بیانی جسورانهتر روبهرو شدم. نقاشیهای دیواری پررنگ، عکاسی خیابانی و فضایی که در آن، بیان احساسات و شهود شخصی به شیوهای مستقیم و رنگین جاری بود.
و لسآنجلس؟ شهری پویا، چندفرهنگی، با انرژی بیپایان برای بازآفرینی و نگاه جهانی به طراحی. تجربه زیستن در این سه فضا به من آموخت چطور میان نظم و رهایی، سنت و نوگرایی، توازن برقرار کنم؛ درسی که در تمام پروژههای برندینگ استودیویم جاریست.
چطور طراحی ژاپنی و سوئیسی الهامبخش کارهای Design Dept شدهاند؟
در جهانی که مملو از شلوغیهای بصری و اطلاعات لحظهایست، رساندن پیام برند کار سادهای نیست. ما بهطور دائم با صفحههای شبکههای اجتماعی و رسانهها احاطه شدهایم و ذهن مخاطب لحظهبهلحظه درگیر است. در چنین شرایطی، طراحی باید بتواند مسیر خودش را از دل این هیاهو باز کند؛ با وضوح، با تمرکز، و با زبان بصری خالص.
برای ما، طراحی مینیمال الهامگرفته از سنتهای ژاپنی و سوئیسی، ابزاریست برای رسیدن به همین وضوح. یک پالت رنگی محدود اما قوی، تایپوگرافی دقیق و استفاده سنجیده از فضای سفید، همه در خدمت رساندن پیام هستند.
یادم هست استاد راهنمایم در SDSU، توفیق فکرت اوچار، مرا با آثار یوزف مولر-بروکمان آشنا کرد. آنجا بود که اهمیت گرید را در طراحی آموختم. نظمی که ساختار میبخشد، اما اگر لازم باشد، میتوان با شکستن آن، تنش خلاقانه ایجاد کرد. این تعادل میان نظم و آزادی، قلب رویکرد ما در Design Dept است.
رویارویی با یک چالش حرفهای، و مسیری که باز شد
یکی از چالشهای بهیادماندنی ما با همکاریای آغاز شد که در ظاهر بسیار ساده به نظر میرسید. مشتریای به ما مراجعه کرد و تنها خواستهاش طراحی یک کارتپستال بود. اما با شروع گفتوگوهای عمیقتر، متوجه شدیم آنچه واقعاً نیاز داشتند، بسیار فراتر از یک پروژه گرافیکی کوتاهمدت بود. کسبوکارشان در نقطهای بحرانی قرار داشت و فاقد داستان برند مشخص یا جهتگیری استراتژیک بود.
در چنین موقعیتی، بهجای ارائه یک فهرست طولانی از نیازها یا پیچیدهتر کردن مسیر برای آنها، تصمیم گرفتیم زاویه دیدمان را تغییر دهیم. گفتگو را حول اهداف تجاری آنها و تصوری که میخواستند در ذهن مخاطب شکل بگیرد متمرکز کردیم.
همین تغییر رویکرد، نقطه عطفی شد. پروژهای که با یک سفارش ساده آغاز شده بود، به همکاریای بلندمدت و چندساله انجامید. ما هدایت موقعیتیابی استراتژیک برند را برعهده گرفتیم، داستان برند را از نو ساختیم، و در تمام جنبههای ارتباطی آن نقش داشتیم؛ از طراحی هویت بصری و عکاسی گرفته تا طراحی کالا، فضاهای داخلی و تجربه مشتری.
پروژهای که بیش از همه به آن افتخار میکنی کدام است؟
بدون شک، همکاری ما با برند fatty15 یکی از افتخارآمیزترین پروژههای استودیوی ماست. این همکاری از نقطه صفر آغاز شد؛ جایی که با تعریف استراتژی، موقعیتیابی و داستان برند، پایههای کار را بنا نهادیم. سپس این مفاهیم را در قالب طراحی هویت بصری، بستهبندی، تجربه دیجیتال و محتوای تصویری جان بخشیدیم.
آنچه این پروژه را برای ما خاص میکند، رابطهایست که با بنیانگذاران شکل گرفت؛ رابطهای مبتنی بر اعتماد، گفتوگوی مداوم و همکاری واقعی. ما فقط در حال طراحی یک برند نبودیم؛ بلکه در خلق و تعریف یک طبقه جدید در دنیای مکملهای سلامت و طول عمر نقش داشتیم؛ رویکردی علمیمحور برای سالمندی آگاهانه و مسئولانه.
تماشای رشد این برند و ارتباط عمیقی که با جامعهای متعهد، کنجکاو و دغدغهمند برقرار کرده، برای ما نهتنها ارزشمند، بلکه الهامبخش بوده است.
چقدر صنعت دیزاین در سال ۲۰۲۵ فراگیر و شامل حال همه است؟
به نظر من، جامعه دیزاین همیشه فضایی باز و پذیرنده بوده، اما هنوز جای پیشرفت زیادی وجود دارد، بهویژه در زمینه دسترسی برابر. دوست دارم شاهد ابتکارات بیشتری باشیم که به جوامع شهری کمتر برخوردار متصل شوند؛ جاهایی که شناخت از طراحی گرافیک به عنوان مسیر شغلی هنوز محدود است. واقعیت این است که دسترسپذیری با دیده شدن آغاز میشود، و ما باید تلاش کنیم نسل بعدی استعدادها را دقیقاً در همان جایی که هستند، بیابیم و حمایت کنیم.
به نظرت صنعت دیزاین امروز باید در چه زمینههایی رشد کند؟
صنعت دیزاین باید کمی شل کند. اکنون تمرکز زیادی روی سرعت و حجم خروجی وجود دارد، اما به عمق، وضوح و مهارت کمتر توجه میشود. خلق اثر ماندگار زمان میطلبد؛ زمان برای تفکر، آزمایش و همکاری مؤثر.
همچنین لازم است که بیشتر به ریشههای طراحی توجه کنیم. طراحی گرافیک تاریخچهای غنی دارد و درک این پیشینه به ما کمک میکند تا کارمان معنا، زمینه و دوام بیشتری پیدا کند. اگر میخواهیم آثاری خلق کنیم که پایدار بمانند، باید فضا و زمان کافی برای تأمل و یادگیری اختصاص دهیم.
از چه موضوعاتی در حوزه برندینگ ناراحت میشوی؟
افزایش استفاده از قالبهای آماده مثل Canva و هویتهای بصری تولیدشده توسط هوش مصنوعی که به عنوان برندینگ واقعی عرضه میشوند، مرا نگران میکند. این روشها اغلب از استراتژی، داستان و جوهره برند عبور میکنند.
برندینگ واقعی و ماندگار نیازمند تحقیق عمیق، گفتوگو با ذینفعان و دقت و ظرافت در طراحی است. هیچ میانبری برای این فرآیند وجود ندارد و طراحی هویت برند را نمیتوان ظرف یک روز یا حتی یک هفته انجام داد، هرچند برخی این وعدهها را میدهند.
ابزارهای مورد علاقه شما چیست؟
ما در استودیوی خود روزانه از ابزارهایی مانند Figma، Illustrator، Photoshop، InDesign و ChatGPT استفاده میکنیم. همچنین اسپاتیفای همیشه در پسزمینه موسیقی دلخواه ما را پخش میکند.
پروژه یا مشتری ایدهآل شما چیست؟
ما به پروژههایی علاقهمندیم که دیزاین را به زندگی روزمره میآورند؛ مثل هتلها، موزهها، رستورانها و کافهها. وقتی طراحی برند به صورت دقیق و همهجانبه انجام شود، این فضاها به نقاط تماس فرهنگی تبدیل میشوند.
ما معتقدیم که طراحی عالی نباید فقط یک کالای لوکس باشد. پس از مدتی زندگی در محله Roma Norte مکزیکوسیتی، آرزو دارم به صورت داوطلبانه برای فروشندگان خیابانی، به ویژه تاکو و کسادیلا، هویت بصری طراحی کنم. اگر کسی را میشناسید که نیاز دارد، خوشحال میشویم معرفی کنید.
چه توصیهای به نسخه جوانتر خود داری؟
هر لحظه؛ چه سخت و چه شیرین؛ درسی برای یادگیری است. همه این تجربیات بخشی از مسیر شکلگیری مهارتها و رشد خلاقانه هستند. حواسپرتیها در مسیر زیاد است، اما مهم است که با ذهنی باز و هدفی روشن به پیش بروید.
کلام آخر؟
اگر بخواهم نکتهای اضافه کنم، این است که کنجکاوی فقط یک ویژگی نیست، بلکه تمرینی روزانه است که کار را زنده نگه میدارد و به رشد من به عنوان یک دیزاینر و کارآفرین کمک میکند.
جملهای از آنتونی بوردین همیشه برای من الهامبخش است:
«سفر پاداش کار نیست، بلکه آموزش برای زندگی است.»
چه در سفر باشم، چه طراحی کنم یا در گفتوگوهایی مثل این شرکت داشته باشم، همواره در حال یادگیری هستم و این نگرش همهی کارهای من را شکل داده است.
ترجمه چکاوک گپتوران از کریتیوبلاک