بخش اول | اکسپی فکتوری، یک رویداد کوچکِ بزرگ
تا همین چند سال پیشتر، در مقابل انبوه محدودیتها و تحریمها و وازدهگیهای اقتصادی و البته وهن و رخوتی که از سر و مغز صنایع و کسب وکارهای قدیم و جدید کشورمان بالا میرفت (و این داستان هنوز هم ادامه دارد)، یکی از امیدواریهایی که بزرگترها به آن نور میانداختند و به پشتگرمیاش بشارت روزهای بهتر میدادند؛ “جوان“ بودن کشور بود.
میگفتند: “کشور جوان است و نیروی کار جوان و پر توان دارد. این جوانها اندیشهی نو دارند و با خلاقیت و نوآوریهایشان محدودیتها را کنار میزنند و اقتصاد و صنایع کشور را رشد میدهند” . . . تمام این سالها، کشور بهجای هزینه کردن برای این امید، فقط از آن خرج کرد و بزرگترها با این “انگار“ خودشان دلداری دادند و گوش جوانترها را هم از این “حرفها“ پُرکردند (و این داستان هنوز هم ادامه دارد!).
سالها گذشتند و ما جوانترهای آنروزها، چندان زورمان نرسید به شکوفا کردن و بالنده کردن صنایع و اقتصاد ایران. شاید بگویید این از سختگیریهای سام است، اما فکر میکنم بیشترِ ما به صِرف سرپا ماندن و بودن و جبر روزمرهگیهایمان، حرفه گزیدهایم و کار میکنیم و کمتر چشماندازی برای خلق کردنِ آیندهای پایدار و پُر امید داریم. تلاش چندانی هم نمیکنیم برای سهم داشتن در فروغِ آتشِ مشعلی که باید نور باشد برای فردا. گروهی که وارثان پدران موفقشان هستند، اغلب پشت پدیدههایی مثل اختلاف نسل و ترس از دست رفتن و البته غرور، ماندند؛ تا امروز نام جوانترهایی که و کسبوکار و سرمایهی پدرانشان را رونق دادهاند، فهرست کوتاهی باشد. گروهی از ما هم که “تاب آوردند” و زورشان به خلق کردن جریانی تازه رسید، بزرگترهای داخلی را کمتر و آنسوی آبیها را بیشتر، الگو قرار دادند تا عرصهی کسبوکارهای نوین کشور با استارتاپهای فناوریمحورشان تکانی بخورد؛ آن هم به لطف ترامپ و رفقای افراطیاش و پادرهوا ماندن تحریمها و نیامدن رقبای بینالمللی، و غولهایی مثل اوبر و آمازون و سایرین. امروز اما، ایران بُرنای پر امید و توان، آرام آرام شقیقه سفید میکند و به جبر این فاصله و بیاعتمادی و سربزرگیهای هر دوطرف، گفتگو و کُنش موثری بین نسلهای قدیمتر و جدیدتر شکل نمیگیرد و تجربههای گذشته و فرصتهای امروز و ایدههای ناب آینده . . . همه از دست میروند.
پنج شنبه ۲۳ شهریور، به پیشنهاد ایران ادز در رویداد متفاوتی شرکت کردم که دلم را کَمَکی روشن کرد برای فردا؛ رویدادی به نام اکسپی فکتوری (XP Factory) و به همت گروه جوان و مردمنهادی به همین نام، که امیدوارم گزارشش را به قلم گرم کیهانه سیوشی در ایرانادز خوانده باشید. این نخستین رویداد بود از مجموعهای که بناست هر ماه با عناوینی متنوع ولی با جان مایهای همانند برگزار شود؛ رویدادهایی که به نقل از خودشان “برای به اشتراکگذاری دانش و تجربهی آدمهای کارکشته و موفق جامعه است؛ با آنها که انگیزهی یادگیری دارند و مایلند در کسبوکارشان، در مسیر درست و با دانش درست قدم بردارند.” اکسپی فکتوری یا Experience Factory، میخواهد کارخانهی تجربهسازی باشد و فرصتی که رهبران و مدیران و حرفهایهای صنایع و کسبوکارهای مختلف ایران (و بلکه جهان) تجربههای خودشان را در بستری خودمانیتر و صمیمیتر با آنها که مشتاق شنیدن و آموختن هستند، سهیم شوند. و فرصتی برای جوانترها که ورای پرهیزهای حرفهای و اجتماعی با بزرگترها ملاقات کنند، بشنوند، بپرسند و آنچه نیازشان هست، بیاموزند.
اکسپی فکتوری در برابر انبوه همایشها و سمینارهای پُر سر و صدا و زرق و برق دار شهر که لااقل من تا به حال تجربه کردهام، یک رویداد کوچک است؛ که اگر فرمان از دست راهبرانش در نرود و در محتوا و ساختار هم کمی یکپارچهتر و منسجمتر عمل کند، میتواند خیلی ساده اسباب “بزرگی“ به دست اهلش بدهد و از همهی همتایانش مؤثرتر و اثربخشتر باشد برای آیندهی کسبوکارهای این سرزمین.
پایان بخش اول
نویسنده: سام نفیسی
مربی و کارآزمودهی ارتباطات بازاریابی و راهبردی
0 نظر