یکی از مشکلات اصلی در تولید آگهی تلویزیونی در ایران بازی گرفتن از بازیگر و نابازیگر است.

به دلیل ملاحظات قانونی و نیز دستمزدهای پایین٬ در حال حاضر کمتر کارگردانی می‌تواند این شانس را داشته باشد تا بازیگری حرفه‌ای موقعیت حضور جلوی دوربینش را پیدا کند.

کسانی که به عنوان مدل و بازیگر تبلیغاتی در استودیوهای حرفه‌ای دنیا می‌شناسیم نیز به دلایل مختلف در ایران کمتر امکان حضور داشته‌اند.

در ادامه تلاش خواهم کرد تا بخشی از تجربیات خود را در زمینه بازی گرفتن از نابازیگران/مدل‌ها در تبلیغات تلویزیونی به اشتراک بگذارم.

تعاریف

اول ببینیم که تفاوت بازیگر٬ مدل و نابازیگر چیست؟

اگر خیلی ساده بخواهیم بگویم:

بازیگر کسی است که می‌تواند نقش محول شده به او را با توجه به تکنیک‌های آکادمیک و تجربی بازیگری ایفا کند.

این نقش معمولا ادای  شامل دیالوگ و اجرای اکشن/ری‌اکشن می‌شود.

مدل کسی است که با توجه به ویژگی‌های فیزیکی انتخاب می‌شود و قرار نیست به مفهوم بازیگر بازی کند. بلکه صحنه فیلمبرداری برای اومانند یک استیج کت واک است. (مثل آگهی‌های معمول برای برندهای عطر٬ ساعت٬ لباس و…)

نابازیگر اما کسی است که هیچ کدام از شرایط بازیگر و مدل را ندارد و به صورت خودآموخته یا فاقد هرگونه تجربه و بنا به ملاحظات تولید (و حتا تمایل مشتری!) قرار است تا جلوی دوربین برود.

چطور کار را شروع کنیم؟

در مواجهه با نابازیگر اول از همه بنا را بر این بگذارید که قرار است انرژی بیشتری از شما٬ عوامل و همینطور خود نابازیگر گرفته شود. پس خود را آماده کنید.

بدانید هر بازیگر یا نابازیگری٬ حتا کسی که برای نقش مناسب نیست٬ باید احساس کند که فرصت کاملی را برای نمایش قابلیت بازیگری‌اش در اختیار دارد.

توضیحات صحیح را به او منتقل کنید. قبل از شروع فیلمبرداری دستورالعملی برایش بنویسید و اگر زمانبدی کار به شما اجازه می‌دهد، حتما جلسه‌ی روخوانی برگزار کنید.

فراموش نکنیم که وقت آن‌ها هم برای خودشان با ارزش است. اگر حاضر شده‌اند جلوی دوربین بیایند٬ یعنی به این حرفه علاقه دارند. پس ما هم فرصتی بهشان بدهیم.

عصبانیت؟ هرگز!

کار کارگردان این است که بفهمد نابازیگر چه کاری می‌تواند انجام دهد. آیا می‌تواند به شکل‌های مختلف بازی کند؟ آیا اینقدر ترسیده که نمی‌تواند درونیاتش را به بروز دهد؟

بهترین کار این است که  از او بخواهید به شکلی طبیعی بازی کنند. هرچقدر که سر صحنه بیشتر از آن‌ها بازی بخواهید٬ کمتر باورپذیر خواهند شد.

فکر می‌کنم بهترین بازی‌ها از درون بازیگر سرمی‌زنند. سر صحنه یک آگهی تلویزیونی هم زمان آن را ندارید که بخواهید به کسی آموزش بازیگری بدهید. پس انتظار ایفای نقشی بهتر از آنچه سر صحنه اتفاق می‌افتد را نداشته باشید.

ناگهان عصبانی نشوید و از کوره در نروید! انتقال تنش به نابازیگر او را عملا فلج می‌کند. تصور کنید کسی که تجربه‌‌ی چندانی جلوی دوربین ندارد ناگهان احساس کند که همه‌ی چشم‌ها با ناامیدی و خشم به او دوخته شده!

این فراز از کتاب صید ماهی بزرگ دیوید لینچ را خیلی دوست دارم:

درباره کارگردان‌هايی که بر سر بازيگرانشان فرياد میکشند، داستان‌هایی شنيده‌ام. هميشه آدم‌هايي هستند که تلاش می‌کنند تا کارشان را با ايجاد ترس پيش ببرند. اما گمان میکنم که اين کار مسخره، و در عين حال رقت انگيز و احمقانه است

اگر من صحنه فيلم‌ام را با ترس اداره کنم، تنها يک درصد و نه صددرصد از آنچه که مي توانم را به دست می‌آورم. خوشی‌ای در کار باقی نمی‌ماند. کار بايد خوش آيند باشد. در کار و زندگي، همه ما قرار است که با هم بسر ببريم… قرار است که عالی زندگي کنيم. قرار است که زندگی خارق العاده باشد.

ای کاش به جای القای ترس، در هر کاری برای هر کسی راهی پيدا کنند تا انرژی و فراست او توسعه يابد. طوری که مردم بابت اضافه کاری‌شان پولی نگيرند. اصلاخلاقيت شان بسيار بيشتر خواهد بود. بدين ترتيب روند کار سريع تر خواهد شد. اوضاع اين طوری نيست، اما خيلی آسان مي شود به آن رسيد.

ایجاد اعتماد به نفس

نابازیگر با محیط فیلمبرداری راحت نیست. حتا بازیگرانی که به صورت تجربی در آگهی‌های تلویزیونی بازی می‌کنند هم با ورود به گروهی ناآشنا احساس غریبی و ناامنی خواهند کرد. پس همزمان که با فیلمبردار و طراح صحنه و… صحبت می‌کنید٬ برای بازیگرتان هم وقت بگذارید.

آگهی تلویزیونی و نا بازیگر

بازی بگیریم!

ببینید آیا بیان و زبان بدن بازیگر با چیزی که می‌گوید ارتباط برقرار می‌کند؟

اگر زیاده‌روی کردند٬‌ محترمانه بهشان بگویید “شد ۳۰ ثانیه” و بحث را عوض کنید. بعضی از نابازیگرها/بازیگرها یک سبک بازی را از بازیگری دیده‌اند و آن را برای شما بازی می‌کنند. فکر کنید که نابازیگری سعی می‌کند با لحن حامد بهداد به بازیگر زن مقابلش از ویژگی‌های رب گوجه فرنگی بگوید!

سوال‌های غیرمنتظره آن‌ها را این فضا دور می‌کند.

و ازشان بخواهید تمرین کنند. تمرین٬ تمرین٬ تمرین! و فقط با دستورالعمل‌هایی که شما به آنها داده‌اید.

ران دکستر٬ کارگردان مشهور آگهی‌های تلویزیونی می‌گوید:

ببینید آیا بازیگر برای بخش‌های صامت می‌تواند بداهه پردازی کند؟ همان ابتدا سر وقت اصل قضیه نروید. من اول از کسی می‌خواهم تا سعی کند یک درباز کن نوشابه٬ قوطی بازکن یا چیز دیگری را به بازیگر بفروشد. اگر خواست می‌تواند قوطی‌باز کن را چیز دیگری بنامد. بعد از او می‌خواهم تا کمی به موضوع مورد نظر نزدیک‌تر شود تا بازیگر بالاخره عکس‌العمل مورد نظرم را به شکلی طبیعی ارائه کند. آن را با تمرین هدر ندهید. همه‌ش را سر صحنه و جلوی دوربین کار کنید.

دیالوگ‌ها

برای نابازیگر فقط دیالوگی را بلند بخوانید که دقیقا لحن آن را بدانید٬ قبل از دیالوگ‌ اصلی جملات کوتاهی بنویسید تا در انتها به دیالوگ اصلی منتهی شوند.

اگر همان اول دیالوگ را درست خواندند بهشان بگویید که کارشان را درست انجام داده‌اند و بعد از آن‌ها بخواهید تا به شکل دیگری هم آن را ادا کنند.

مطمئن شوید که ظرفیت بهتر شدن دارند یا نه. اما اگر طرز خواندن دیالوگ‌ها را دوست نداشتید بروز ندهید. بهشان بگویید که عالی بودند و حالا باید به شکل دیگری که می‌گویید دیالوگ ادا کنند. شاید دفعه اول توضیحات شما را متوجه نشده باشند.

فیلم‌نامه‌ها را با اطلاعات لازم و ضروری برای هر بخش آماده کنید. دیالوگ‌ها و اطلاعات مهم را روی کارت‌های کوچک بنویسد و در اختیار بازیگر قرار دهید.

خوب است که بازیگر/نابازیگر قبل از روخوانی فیلمنامه٬ بتوانند متن را حفظ کنند. به او زمان دهید تا تمرین کند.

مشکلات بازیگردانی

بسیاری از نابازیگران با تغییرات فیلمنامه مشکل خواهند داشت.

از آن‌ها انتظار نداشته باشید که بازی‌شان را سر صحنه و بعد از تمرین‌هایی که کرده‌اند به راحتی تغییر دهند. تغییرات زیاد برای نابازیگر سخت است.

فقط تعداد کمی از بازیگران باتجربه قادرند تا این دگرگونی‌ها را با احساسات درست انجام دهند. پس روی آن حساب نکنید.

فیلمنامه‌ای درست داشته باشید تا نابازیگر بتواند در زمانی که دراختیار دارد روی آن کار کند. اگر بازیگر فیلمنامه‌ای را تمرین کرده٬ چیز متفاوتی را در اختیارش نگذارید. بگذارید اول آنچه که یاد گرفته را امتحان کند. اگر اجرایش خوب بود که چه خوب٬ وگرنه فیلمنامه تغییر یافته را به او بدهید تا آن را تمرین کند و باز گردد.

بهشان استراحت بدهید٬ اما نگذارید وقتشان با گپ زدن با عوامل و موبایل‌شان بگذرد. بگذارید تنها باشند و به نقش فکر کنند.

اگر کسی با دیالوگ‌ها مشکل دارد٬ آن‌ها را مثل وقتی که فیلمبرداری می‌کنید، برایش خرد کنید. اجازه دهید تا با تکه‌های کوچک‌تر تمرین کنند. اگر اجرایشان بهتر شد که چه عالی٬ اما اگر نه ببینید که آیا دستورالعمل‌تان به او درست بوده است؟ دلگرم کردن بازیگران  اجراهای بهتری به دنبال دارد. نگویید خوب نیست. بگویید “حالا یه جور دیگه”. و بازی مورد نظرتان را بازگو کنید.

همیشه به بازیگران می‌گویم که بخشی از گفتن متن یا بازی‌شان را دوست دارم. مثلا “معنی رو در مورد پول داری درست می‌رسونی٬ حالا کمی نرم‌ترش کن و یک کمی هم مودبانه‌تر بگو.”

اگر شما می‌توانید متن را سریع بخوانید، به این معنی نیست که یک نابازیگر هم می‌تواند همین کار را انجام دهد.

آن هم وقتی که قرار است هم معنی دیالوگ‌ها را برساند و هم کارهای دیگری را در خلال آن انجام دهد. اگر امکانش را دارید متن را برای او بازنویسی کنید: کوتاه‌تر و راحت‌تر.

نابازیگران خوش قیافه سر صحنه مورد توجه قرار می‌گیرند٬ ولی بازی گرفتن از آنها ربطی به چهره‌شان ندارد. نه خودتان و نه عوامل این قضیه را به رویش نیاورید!

اشکالات مهم بازی‌اش را درگوشی به او بگویید. وقتی نمی‌تواند بازی کند٬ بقیه عوامل هم سعی می‌کنند کمک کنند تا این صحنه دربیاید. آن وقت هر کسی ساز خودش را می‌زند.

موردی پیش آمده بود که یکی از عوامل برای درآمدن تعجب نابازیگر کودک از اون می‌خواست فکر کند که از زمین یک کوسه بیرون می‌آید! نتیجه این شد که مدت زمان زیادی صرف کردم تا او متوجه شود که ری‌اکشن تعجب با ترس از کوسه فرق می‌کند! کار به اندازه‌ی کافی سخت هست. اجازه دخالت آدم‌های ناوارد را در کار بازیگردانی ندهید.

گفتم بازیگردان٬ یادمان نرود که چقدر حضور یک بازیگردان در این مواقع می‌تواند کار شما را راحت‌تر کند.

در نهایت نابازیگران هم به اندازه‌ی خودشان (و با تلاش شما خیلی بیشتر از اندازه‌ی خودشان) سر صحنه زحمت کشیده‌اند. یادتان نرود که  موقع خداحافظی ازشان تشکر کنید و دلگرمی‌شان بدهید!

ماکان مهرپویا
با نگاهی به درس‌آموخته‌های کارگردان کهنه‌کار آگهی‌های تلویزیونی، رون دکستر.

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *