مقدمۀ مترجم:
اگر در پروژههای مختلف با اعضای مختلفی همکاری کرده باشید احتمالاً اختلاف نظر و درگیری بین اعضا را هم تجربه کردهاید. دانا لیچاو، که به استارتآپها، پروژههای عامالمنفعه و برندهای جهانی در مورد بهینهسازی محصولات و خدمات دیجیتال مشاوره میدهد از تجربیاتش در مورد همکاری افراد در پروژهها نوشته است. دانا در این مقاله که در سایت Creative Bloq منتشر شده است، تکنیکی کاربردی برای برطرف کردن اختلاف نظرها و ثمردهی بهتر پروژهها معرفی میکند.
سه تکنیکی که همکاری موفق در پروژههای گروهی را تضمین میکند
در دنیایی آرمانی، یک پروژه دیجیتال باید مثل یک گردهمایی دور آتش برگزار بشود؛ یک نقطۀ مرکزی توجه که کارشناسان، متخصصین و همۀ همکاران را دور هم جمع میکند. اما چطور میتوانید این احساس مشترک متمرکز را حفظ کنید وقتی ناچارید با تیمی که همواره در حال تغییر است کار کنید. بیایید بعضی از بهترین تکنیکها برای رسیدن به احساس مشترک را با هم مرور کنیم.
1- واژههای مشترک خلق کنید
هر یک از اعضای یک پروژه (حتی اگر مجازی باشند) با دیدگاه متفاوتی دور میز مذاکره مجع میشوند؛ رویکردی متفاوت به مسئله، که یعنی زبانی که استفاده میکنند با شما فرق میکند. اگر تا حالا در یکی از جلسات مدیران پروژه نشسته و به مکالمات آنها گوش داده باشید حتماً حرفهایی با این مضمون شنیدید که «من اصلاً نمیفهمم اینها درمورد چی حرف میزنند». با شنیدن این جملات شما دارید یکی از اصلیترین موانع خلق یک همکاری پرثمر را تجربه میکنید، نداشتن زبان مشترک.
هر چه تنوع اعضای گروه شما از نظر فرهنگی، فیزیکی، ذهنی و دامنۀ تخصصهایشان بیشتر باشد، پتانسیل بیشتری دارید که نوآوری کنید و چیزی خلق کنید که هیچکس تا به حال ندیده است. اما قبل از این کار باید به این نتیجه برسید که زبانی که قرار است از آن استفاده کنید نیازمند صرف زمان و انرژی است.
به عنوان بخشی از کارم در Clearleft، اخیراً حامی برگزاری یک کارگاه آموزشی با حضور کارشناسان هوش مصنوعی از سراسر دنیا شدم. برای ایجاد واگرایی در گفتگوها و نشان دادن تنوع در گروه، یک «برونریزی واژهها» انجام دادم. هر فرد 15 دقیقه فرصت داشت تا هر تعداد واژهای را که در ارتباط با حیطۀ تخصصی خود به خاطرش میآمد روی یک تکه کاغذ بنویسد. ما این تکه کاغذها را به صورت تصادفی در کنار هم روی تختهای قرار دادیم که چند متری از فضای پنجره را پر کرد. بعد، از این واژهها به عنوان نقطۀ شروع بحث استفاده کردیم، افراد اجازه داشتند تا معنی دقیق عبارتها را از هم بپرسند و در مورد بعضی از جزئیات ظریف معنایی واژهها با هم گفتگو کنند. واقعاً شیوۀ همکاری فوقالعاهای بود که باعث شکلگیری بحثهای مفیدی شد و مشخص کرد که دقیقاً در کدام بخش زبانمان همگرایی و واگرایی داریم.
2- یک ستارۀ شمالی مشخص کنید
بعضی از سازمانهایی که با آنها همکاری میکنیم از اصطلاح کاربردی «ستارۀ شمالی» استفاده میکنند. ستارۀ شمالی یک بیانیۀ کوتاه برای سازماندهی مرکزیست که در قالب یک گزاره یا پیشنهاد یا elevator pitch* تعریف میشود. نگارش بیانیه ستارۀ شمالی به همراه تمام افرادی که در پروژه مشارکت دارند یک تمرین چالشبرانگیز برای همکاری است، اما مهمترین فایدۀ این کار این است که اعضای تیم را دور هم جمع میکند تا تناقضهایی را که در برداشت هر کدامشان از کاری که انجام میدهند وجود دارد برطرف کند. قرار نیست کپیرایت یا با زبان بازاریابی نوشته شود، فقط بیانیهای با زبان بسیار ساده است که به اعضا نشان میدهد در مورد چیزی که دارند با هم خلق میکنند توافق دارند. سعی کنید این سوالات را با اعضای تیم پروژۀ خود مطرح کنید:
- این وسیله چه کاری انجام میدهد؟ مثلاً این وسیلهایست که با آن مینویسند.
- برای کیست؟ مثلاً، برای افرادی است که میخواهند با آن بنویسند.
- چه کمکی به آنها میکند؟ مثلاً، به آنها کمک میکند تمام ایدههایشان را روی کاغذ جمع کنند.
* elevator pitch مفهومی کلی از یک ایده، محصول یا شرکت ارائه میدهد؛ تعریفی مختصر و مفید که هر شنوندهای میتواند به راحتی آن را دریافت کند.
3- مجموعهای از اصول فرهنگی ایجاد کنید
بعضی از سازمانها دوست دارند ارزشهای سازمانشان را تعیین کنند، بعضیها دوست دارند کتابهای قانون داشته باشند، بعضیها حتی مانیفست دارند. یکی از مجموعه دستورالعملهایی که همۀ ما دوست داریم استفاده کنیم برگرفته از سیستم به کار گرفته شده در تیم gov.uk است؛ فهرستی که معمولاً با این الگو شکل گرفته: «مشکلی نیست اگر … ». بعضی از مثالهای این فهرست عبارتند از:
- مشکلی نیست اگر بگوییم «نمیدانم».
- مشکلی نیست اگر میز به هم ریختهای داشته باشیم.
- مشکلی نیست اگر اشتباه کنیم.
یکی از راههای جمعآوری این دستورالعملها پرسیدن از اعضای تیم است، از آنها بخواهید قصههای خودشان را در مورد برندهای دیگر، تجربیات کاری یا در مورد فرهنگ کاری شما به اشتراک بگذارند و این قصهها را با جملههای مثل «من دوست دارم اینجوری…» یا «من وقتی این را دوست دارم که …» شروع کنند. انجام این کار به تنهایی تجربۀ مثبتی است که تمرکز اعضای گروه را روی همکاری جمع میکند.